اقتدار ایران اسلامی
تصمیمات راهبردی آمریکا طی دهههای گذشته، به ویژه اشغال عراق و ایجاد بزرگترین بحران امنیتی در سوریه، نه تنها مقامات کاخ سفید را به اهداف مدّنظرشان در منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) نرسانده، بلکه نتیجه معکوسی برای آنها به دنبال داشته است.
جورج بوش، اوباما و اکنون ترامپ، بهرغم تلاش همهجانبه و استفاده از ابزارهای مختلف نظامی و غیرنظامی، به اعتراف کارشناسان و اندیشکدههای آمریکایی، از مهار قدرت منطقهای ایران عاجز و صرفاً شاهد رشد این قدرت به قیمت تضعیف توان اِعمال قدرت خود بودهاند.
یکی از این اندیشکدهها «مرکز سیاست دوحزبی» است که اخیراً گزارشی تحت عنوان «سیاست آمریکا مقابل ایران؛ گزینههای راهبردی» را منتشر نموده و در آن ضمن بررسی چالشهایی که تهران مقابل واشنگتن ایجاد کرده، سه گزینه راهبردی را برای مقابله با این چالشها پیشنهاد میدهد.
مرکز سیاست دوحزبی معتقد است که اگرچه بحثها درباره ایران در واشنگتن در حال حاضر بیش از هر چیز، تحت تأثیر تصمیم ترامپ درباره برجام قرار دارد، «اما حوادث اخیر، همچنین بر نیاز به یک راهبرد آمریکایی برای مقابله با چالش گستردهتری تأکید میکند که ایران ایجاد مینماید. صرفِ نظر از روش انتخابی کاخ سفید برای مواجهه با برنامه هستهای ایران، نیاز به واکنش جدی مقابل نفوذ منطقهای این کشور همچنان به قوت خود باقی خواهد ماند.
این اندیشکده ادامه میدهد: مهمترین و فوریترین تصمیمات، درباره سیاست آمریکا در سوریه خواهند بود؛ چرا که طی ماههای آینده، واشنگتن احتمالاً مجبور خواهد شد که تصمیم بگیرد:
الف) چگونه به درگیری مستقیم نظامی (احتمالاً) میان رژیم صهیونیستی و ایران واکنش نشان دهد؛
ب) آیا نیروهای آمریکایی که در حال حاضر در شمال سوریه مستقر هستند، باید عقبنشینی کنند یا خیر؛
ج) آمریکا در نظر دارد چه نوع نقشی را در تلاشهای دیپلماتیک برای کاهش درگیری ایفا کند؛ و احتمالاً،
د) آیا باید حملات بیشتری را در واکنش به تحریکات بیشتر از جانب حکومت اسد، [علیه سوریه] انجام دهد یا خیر؟
«مرکز سیاست دوحزبی»:خطچینها مسیری است که میتواند به کوریدور زمینی تهران-بیروت تبدیل شود
اندیشکده آمریکایی مرکز سیاست دوحزبی که توسط تعدادی از رهبران سابق اکثریت مجلس سنا بنیانگذاری شده است، با یادآوری این نکته که تضعیف داعش به سود ایران و متحدانش تمام شده، تأکید میکند که آنها نه تنها قلمروی بیشتری را به دست آوردهاند، بلکه موضع تهاجمیتری نیز اتخاذ کردهاند و حملات شناسایی علیه مواضع آمریکا و رژیم صهیونیستی انجام دادهاند.
قدرت منطقهای ایران در دوران جمهوری اسلامی، هرگز گستردهتر از الآن نبوده و این کشور طی سالهای اخیر نفوذ بسیار قابلِتوجه خود در بیروتِ لبنان، دمشق سوریه، بغداد عراق و صنعای یمن را باز هم گسترش داده است.
اعضای این کارگروه در ادامه هشدار میدهند: به طور خلاصه، صرفنظر از اینکه رئیسجمهور [آمریکا] برای مواجهه با تهدید برنامه هستهای ایران از چه روشی استفاده نماید، این تهدید تنها بخشی از یک چالش گستردهتر است. ایران تهدیدی جدی برای نظم خاورمیانه است و متحدان آمریکا در سراسر منطقه را مستقیماً تهدید میکند. بازگرداندن ثباتی هرچند نسبی به خاورمیانهای که روزبهروز ازهمگسیختهتر میشود، مستلزم مقابله با گسترش نفوذ ایران است.
این کارگروه تأکید میکند: آمریکا برای مقابله با نفوذ منطقهای ایران گزینههایی در مقابل دارد که میتواند از میان آنها انتخاب کند، اما نادیده گرفتن ایران یکی از این گزینهها نیست.
مرکز سیاست دوحزبی در ادامه، سه راهبرد کلی را برای مقابله با نفوذ منطقهای ایران به کاخ سفید پیشنهاد میدهد که عبارتند از «عقبنشاندن ایران»، «مهار» و «قرار موقت».
عقبنشاندن: این گزینه به عنوان تهاجمیترین راهبرد، «نیروهای ایرانی» را از مرزهای ترکیه، رژیم صهیونیستی و اردن دور نگه خواهد داشت. این امر مستلزم اِعمال مجدد فشارها علیه حضور ایران در سوریه توسط نیروهای نیابتی تحت پشتیبانی آمریکا و همچنین اقدام مستقیم نظامی توسط واشنگتن در صورت لزوم است. عقبنشاندن همچنین شامل اِعمال فشار هماهنگ برای متوقف کردن قدرت نظامی ایران در عراق از طریق حمایت از «حکومت اقلیم کردستان»، سنیهای عراق و بازیگران شیعه ضدایرانی میشود.
این گزینه در نهایت، نیازمند برجسته کردن نقاط آسیبپذیر داخلی حکومت ایران با هدف تضعیف ظرفیت این کشور برای اِعمال قدرت منطقهای و همچنین نمایش همبستگی با ایرانیانی است که به دنبال ایجاد تغییرات دموکراتیک هستند.
مهار: سیاست مهار مستلزم دفاع از دستآوردهای آمریکا در شرق سوریه و استفاده از این جای پا برای ایجاد یک عامل بازدارنده معتبر و خطوط قرمزی واضح مقابل استفاده ایران از سوریه به عنوان پایگاهی برای حمله به متحدان واشنگتن است.
این سیاست، در عراق، نیازمند حمایت مستمر سیاسی از دولت العبادی به منظور تشویق آن به استقلال از تهران و همچنین تلاش برای به دست گرفتن کنترل شبهنظامیان شیعه و عزمی راسخ برای آشتی دادن بغداد و اربیل است.
قرار موقت: این راهبرد میتواند به معنای یک همزیستی تنشآلود مبنی بر تبدیل اهرم آمریکا به یک اقدام دیپلماتیک با نتیجه کاهش تنش و درگیری میان سوریه، ایران و روسیه از یک سو و شورشیان سنی سوریه و کردها از سوی دیگر باشد.
واشنگتن بر همین اساس وادار خواهد شد تا از یک سازوکار قرار موقت حمایت کند که مستلزم برقراری دشوار یک توازن قدرت میان ایران و کشورهای سنی-عربی است. این رویکرد نهایتاً بر این نظریه استوار خواهد بود که با ترکیب مناسبی از فشار و انگیزه، ایران نقشی محدودتر اما به رسمیت شناختهشده در منطقه را برای خود میپذیرد که اساساً تهدیدی برای منافع آمریکا و متحدانش نباشد.
گزارش مرکز سیاست دوحزبی بعد از معرفی اجمالی این سه گزینه، توضیح میدهد که اگرچه این گزینهها با هم تفاوتهایی دارند، اما برخی نکات مشترک نیز در هر سه گزینه وجود دارد که مهمترین آن تعامل مستمر آمریکا در شرق سوریه و تعامل سیاسی این کشور در عراق پس از شکست داعش است زیرا محوریترین منطقهای که سیاست آمریکا مقابل ایران در آن موضوعیت خواهد داشت، محور سوریه-عراق است؛ در حال حاضر اتخاذ سیاستی جامع به منظور تعامل پایدار و مؤثر در هر دو کشور برای ایجاد ثبات در منطقه مقابل اختلالآفرینیهای ایران ضروری است.
مرکز سیاست دوحزبی درباره رویکرد عقبنشاندن هشدار میدهد که این راهبرد در صورتی باید اتخاذ شود که مقامات آمریکایی معتقد باشند موضع مسلطی که ایران پیشاپیش به آن دست پیدا کرده، تهدید چشمگیری برای منافع منطقهای آمریکا و امنیت شرکای این کشور به شمار میرود. زیرا دستیابی ایران به یک پل زمینی از طریق سوریه و عراق و همچنین کنترل این کشور بر سنیهای سوری و عراقی میتواند منجر به محاصره دو متحد اصلی آمریکا یعنی رژیم صهیونیستی و اردن و همینطور احاطه عربستان شود. و تمام این تحولات میتواند به ایران ظرفیت آغاز یک حمله ویرانگر علیه رژیم صهیونیستی را بدهد، ظرفیتی که اگر ایران برنامه هستهای خود را دوباره از سر بگیرد، میتواند به عنوان یک عامل بازدارنده علیه این رژیم یا آمریکا عمل کند.
اندیشکده مرکز سیاست دوحزبی در ادامه روابط ایران با روسیه را نیز یکی از مواردی میداند که باید در معادله سیاست عقبنشاندن، علیه تهران مورد توجه قرار بگیرد. این اندیشکده معتقد است باید دید که آیا این روابط موجود، آنقدر قوی هستند که موجب شوند روسیه ریسک مقابله با واشنگتن به نیابت از ایران را به جان بخرد یا نه، چراکه درگیری نظامی مستقیمی که برای بازگرداندن و عقب نشینی ایران از سوریه لازم است، تنها در صورتی میتواند موفقیتآمیز باشد که منجر به درگیری با روسیه نشود.
اندیشکده آمریکایی مرکز سیاست دوحزبی خطرات دیگری را هم برای اعزام نیروهای آمریکایی برای مقابله با ایران برمیشمارد که مهمترین آن، امکان استفاده ایران از نیروهای نیابتیاش در سرتاسر منطقه برای هدف قرار دادن نیروها، داراییها و شرکای واشنگتن است؛ چنانکه شناورهای نیروی دریایی آمریکا در خلیج [فارس] و دریای سرخ ممکن است خود را در خطر ببینند؛ و تهدید حملات موشکی علیه رژیم صهیونیستی نیز کاملاً واقعی خواهد بود.
کارگروه مذکور سیاست مهار را به طور خلاصه، اِعمال [و تثبیت] وضعیت موجود منطقه یا نوع قابلتحمل دیگری از آن و عدم تلاش برای عقب راندن ایران از دست آوردهای منطقهایش، و در عین حال اجازه ندادن به ایران برای دستیابی به دست آوردهای بیشتری فراتر از یک خط از پیش تعیینشده توسط سیاستمداران آمریکایی تعریف میکند.
این کارگروه معتقد است: اتخاذ سیاست مهار توسط واشنگتن در صورتی انجام خواهد شد که سیاستمداران آمریکایی معتقد باشند:
الف) موضع فعلی ایران در منطقه هنوز منافع آمریکا را به طور قابلتوجهی تهدید نمیکند، اما اگر این موضع در طولانیمدت ادامه یابد، ممکن است منجر به چنین تهدیدی نیز بشود؛
ب) ایران از تمام ظرفیتهای خود در منطقه استفاده نکرده و اگر آمریکا اقدامی نکند، تهران همچنان به پیشرویهای خود ادامه خواهد داد؛
ج) آمریکا (چه از طریق مواضع نظامی، چه تحریمها و چه ابزارهای دیگر) میتواند شتاب ایران را بگیرد و شاید این کشور را با وارد کردن فشار، نهایتاً بدون توسل به یک تقابل مستقیم، به عقبنشینی وادار کند؛
د) آمریکا میتواند متحدان منطقهای خود را متقاعد کند که وضعیت موجود را بپذیرند تا خودشان امور را به دست نگیرند؛
هـ) همه این کارها را میتوان با حداقل صرف هزینه و اعزام نیروی نظامی انجام داد.
و ادامه میدهد: عزم، منابع، ارتباطات محلی و وضعیت جغرافیایی ایران، چالشهای واضحی را برای راهبرد مهار ایجاد خواهد کرد. وقتی وضعیت موجود، پذیرفته شد، حفظ عملی این وضعیت (یعنی جلوگیری از گسترش نفوذ ایران، بویژه از طریق نیروهای نیابتیاش) دشوار خواهد بود. بحرانهای عراق و سوریه میتوانند پوششهای متعددی را برای دستآوردهای ایران فراهم کنند و از سوی دیگر، استفاده از نیروهای نیابتی به ایران میزانی از انکارپذیری را میدهد.
مرکز سیاست دوحزبی معتقد است که اتخاذ سیاست قرار موقت مستلزم اقدام آمریکا به تشویق کشورهای منطقه در جهت حفظ وضعیت موجود بر اساس حوزههای نفوذ منطقهای است که به طور همزمان توسط ایران و عربستان سعودی به رسمیت شناخته و پذیرفته شده باشد، چه از طریق مذاکره و چه از راههای دیگر؛ و شاید در راستای خطوطی که دولت اوباما تجویز کرده بود، مبنی بر اینکه دو طرف باید راه مؤثری برای اشتراک منطقه و ایجاد نوعی صلح سرد، پیدا کنند. تحقق این سیاست، نیازمند آنست که ایران آرمانهای منطقهای خود را به شکل قابلتوجهی محدود کند و عربستان نیز ملزم شود که میزانی از مشارکت منطقهای را برای ایران بپذیرد که در حال حاضر آن را غیرقابلتحمل میداند.
نویسندگان گزارش با اشاره به اینکه برای تأثیرگذاری و تداوم هر نوع قرار موقتی میان ایران و عربستان، سعودیها باید از توقف نفوذ ایران و نیروهای نیابتیاش در کشورهای همسایه مطمئن شوند، مدعی میشود که بدون شکست حوثیها در یمن، بعید است که سعودیها به چنین باوری برسند.
در ادامه میخوانیم: اگر ایران به این نتیجه برسد که نقش تعیینشده برایش در توازن پیشنهادی، با آن چیزی متناسب نیست که معتقد است برای دفاع از خود یا تحقق الزامات ایدئولوژیکش نیاز دارد، واشنگتن مجبور خواهد شد به راهبرد مهار بازگردد.
به همین ترتیب، اگر تهران به این نتیجه برسد که آمریکا یا شرکای منطقهایش در مورد تمایل شان به پذیرش نقشی ثابت برای ایران در منطقه صادق نیستند، به گونهای به فشار آوردن به طرفهای مقابل ادامه خواهد داد که باعث میشود اتخاذ سیاست قرار موقت غیرممکن شود.
نویسندگان گزارش ادامه میدهند: بنابراین پیش از اتخاذ این رویکرد، واشنگتن باید اولاً ارزیابی واقعبینانهای در اینباره انجام دهد که چه چیزی را خودش حاضر است بپذیرد و چه چیزی را شرکایش حاضرند بپذیرند، و دوماً عزم کافی برای انجام اقدامات احتمالاً جنجالیای را برای نشان دادن آنچه حاضرند بپذیرد، داشته باشد.
مرکز سیاست دوحزبی اذعان میکند: به نظر میرسد در حال حاضر کفه توازن منطقهای به سود ایران سنگینی میکند. پایان ممنوعیت واردات تسلیحات متعارف از ایران تا سه سال دیگر نیز میتواند به ایران اجازه بدهد تا توانایی خود در اِعمال قدرت در سراسر خلیج [فارس] را گسترش دهد. اعراب حتی همین الآن هم پاسخی واقعی برای موشکهای ایران و یا نیروی دریایی سپاه پاسداران ندارند؛ نیرویی که میتواند به تأسیسات نفتی خلیج [فارس] خسارت وارد کند، و [عبور و مرور در] تنگه هرمز را تهدید نماید. بدین ترتیب، اعراب خلیج [فارس] احتمالاً حتی برای بازدارندگی مقابل ایران و حفظ توازن کنونی نیز به شکل فزایندهای به حمایتهای تسلیحاتی، حضور نظامی، و اعلام حمایت آمریکا نیاز خواهند داشت.
این اندیشکده آمریکایی، چالش اصلی واشنگتن در اجرای سیاست قرار موقت را یافتن توازن میان حمایت و اطمینان دادن به متحدانش در منطقه غرب آسیا از یک سو، و دامن نزدن به نگرانیهای تهران درباره اهداف و دخالتهای منطقهای آمریکا از سوی دیگر میداند، اما تأکید میکند: اگر این رویکرد، جواب بدهد، در درازمدت، یک راهبرد ایدهآل برای ایجاد ثبات در منطقه با حداقل هزینهها برای واشنگتن خواهد بود.
ملاحظه: آنچه درتحلیل بالا مهم و کلیدی بنظر می رسد، اذعان و اعتراف سیاست مداران آمریکایی به اقتدار روزافزون ایران در منطقه غرب آسیا و تهدید شدن منافع آمریکا و رژیم های تحت حمایتش در سراسر منطقه از سوی ایران است. نکته مهم و اساسی دیگری که در فرازهای بالا قابل دستیابی و استنباط می باشد، سردرگمی آمریکا در نحوه مقابله با نفوذ روبه گسترش و تقویت بنیان های محور مقاومت در چندین کشور انقلابی منطقه است چرا که در هر صورت بزعم خودشان درگیری مستقیم هزینه زیادی دربردارد و رژیم های وابسته به غرب توان ایستادن در برابر حملات تلافی جویانه احتمالی را نخواهند داشت.
البته در تحلیل فوق که توسط عناصر آمریکایی تهیه و تدوین شده اشکالات فراوانی نیز وجود دارد که مهمترین آن، بی ثبات کننده بودن نقش ایران در منطقه است در صورتی که آمریکا، رژیم صهیونیستی و آل سعود آتش افروزترین رژیم ها در جهان هستند که دائماً در حال تجاوز و طغیانگری هستند و متقابلا جمهوری اسلامی همواره در حال دفاع از خود بوده و با گروه های بزرگ تروریستی ساخته شده توسط محور شرارت ( آمریکا، رژیم صهیونیستی و آل سعود) درگیر است.
در هرصورت مضمون گزارش تحلیلی موردنظر بخوبی نشان می دهد که ایران و همپیمانانش به مرحله ای از بازدارندگی رسیده اند که دشمن نمی تواند براحتی فکر حمله و برخورد نظامی را مطرح و اجرایی کند.